در دقیقه های 42 به بعد وقتی
هموسو برای کمک به بانو یوها برای
آب آوردن از چشمه میره پیشش و
کمکش میکنه.در وسط دشت کمی
استراحت میکنند و هموسو به بانو
یوها میگه که از این وضع که تورو
توی کوهستان میبینم رنج میبرم و
احساس گناه میکنم،اما یوها میگه
که من از بچگی به هموسو علاقه
پیدا کردم و حالا که پدر و قبیله
ام مردند، از اینکه اینجا هستم و
به هموسو برای انتقام پدرم به
سپاهش کمک میکنم.خوشحالم و هموسو
بانو یوها در آغوش میگیره.
در ادامه شاهزاده گوم وا وقتی
میبینه که هموسو بانو یوها رو در
آغوش گرفته پیش کاهن قصر میره و
میگه که لزومی نداره که نگران
تغییر سرنوشت من به وسیله یوها
بشی،چون اون به هموسو علاقه داره
و چون من به هموسو علاقه دارم از
عشقم میگذرم به خاطر هموسو،.کاهن
هم دستور میده که برای ولیعهد
مشروب و غذا بیارن.
در دقیقه 50 به بعد
سریال جومونگ هموسو پیش
بانو یوها میره و ازش
درخواست ازدواج میکنه و
میگه که من بلد نیستم
ابراز علاقه کنم،بعد
انگشتر خودش رو توی دستای
بانو یوها میندازه و بانو
یوها رو در آغوش میگیره