بعد از اینکه سه پسر
پادشاه گوم وا به اردوگاه
میان و میگن که میخوایم
به سپاه شما کمک کنیم در
دقیقه های 33 به بعد یو
می یول ( کاهن ) برای
پیروزی در جنگ دعا میکنه
و در ادامه جومونگ یکی
از پیش کاران کاهن رو که
قبلا باهاش در ارتباط
بوده رو میبینه و دنبالش
میکنه و به زور اونو در
آغوش میگیره
در دقیقه 52 به
بعد ، زمانی که
شاه و سپاهش به
بویو بر میگرده ،
خودشونو برای جشن
شکر گذاری آماده
میکنن.در این بین
جومونگ در حال
رفتن به مکان جشن
بود که صدای خنده
های دختران جوانی
رو میشنوه و
یواشکی دخترهایی
رو که در حال
حاظر شدن و لباس
پوشیدن برای جشن
بودند رو از لای
در نگاه میکنه.
در دقیقه
های 54
به بعد
جومونگ
از
دوباره
سراغ همو
دختری که
در
اردوگاه
به زور
در آغوشش
گرفته
بود میره
و به زور
اونو
داخل
انبار
میبره و
ازش
میخواد
که همیشه
به دیدن
جومونگ
بیاد،اما
دختر
میگه که
این جز
رسم
کسانی که
در قصر
فالگیری
و کاهن
بزرگ
هستند
نیست.در
همین حین
سربازان
برای
بازرسی و
نگهبانی
به سمت
انبار
میان و
بعد از
بازرسی
در انبار
رو
میبندند
و جومونگ
و پیشکار
کاهن در
انبار
زندانی
میشند.
مراسم تمام میشه و برادر ناتنی جومونگ دنبالش میگرده و میبینه که جومونگ با اون دختر در انبار خوابیده
،به این دلیل بود که شاه تصمیم میگیره جومونگ رو مجازات کنه.