سایت رسمی افسانه ی جومونگ

 
 
  صفحه نخست   |   خلاصه قسمت   |   تصاویر  |      تماس با ما |   امپراطور بادها   |   دانلود فیلم  |      فایلهای فلش   |   کلیپ ها   |   سانسورها   
منوی اصلی
 

 
 نظر سنجی
 

 

 
کاربران انلاین
 

 

 
آمار بازدید
 

 

 
هوای مشهد
 
 

 

 
تبلیغات سایت
 
 
 

گالری تصاویر بازیگران

 

  چهارشنبه، 28 اسفند ماه ، 1387
تماس با ما
ادامه اين مطلب 0 بار بازديد شده
 

خلاصه ی قسمت 26 سریال افسانه ی جومونگ

 

  شاهزاده دائه سو باشمشیر تازه ساخته شده و نارو با شمشیرهای قبلی باهم مسابقه میدن تا وضعیت شمشیر جدید معلوم بشه، شمشیر نارو میشکنه و همه تعجب میکنن ،اهنگرهای جدید خوشحال میشن و موپالمو ناراحت...

 

شاه دستور میده به تمام اهنگرهای جدید نفری 50طاقه ابریشم بدن

ندیمه ملکه بهش خبر موفقیت اهنگرها رو میده و ملکه با تبریک گفتن به دائه سو دست اونو میگیره، این وسط کسی محل یونگ پو نمیذاره و اونم همش دهنشو کج میکنه

 

یونگ سو برای یوهوا میگه که شمشیرجدید نشکست و الان نفوذ دائه سو بیشتر میشه

در کارگاه جشن میگیرن اما موپالمو خیلی ناراحته ، تصمیم میگیره غرورش رو بشکنه و از اهنگر جدید بخواد شیوه خاص ساخت این شمشیر ها رو بهش یاد بده ، اهنگره میگه اگه قرار بود به همه یاد بدیم که دیگه اسمش شیوه خاص نبود ، خودت برو یاد بگیر


 

اونم که خیلی ناراحت میسشه در جشنشون شرکت نمیکنه ،اما از طرف شاه براش یه بطری مشر.....میارن و میگن شاه به خاطر زحمات چند ساله تو اینو فرستاده، موپالمو از شرمندگی گریه میکنه


کاهن بزرگ موفقیت دائه سو به ملکه تبریک میگه و تاکید میکنه تا تنور داغه نونورو بچسبونین و شاهزاده رو ولیعهد کنین، نگاه کنین داداش ملکه چطور نگاهش میکنه!


 


 

یونگ پو هم که عرضه خاصی نداره ، تو خونه دوچی بسط میشینه و کاسه چه کنم چه کنم میگیره دست .....


 

دوچی میگه ببین داداشت هم یه نقطه ضعفی داره ، با نقطه ضعفش بهش ضربه بزن.یونگ پو که خنگه میگه داداش من نقطه ضعف نداره ،اما دوچی میگه نقطه ضعف داداشت همون جومانگه باید از طریق جومانگ بهش ضربه بزنی

یون تابال و اهل وعیال برمیگردن بویو ، هنوزنرسیده عرقش خشک نشده خواهرش میذاره کف دستش که تمام خونه رو گشتن و بدبخت شدیم و از این حرفا


 

سویونگ میگه اگه اون اسنادی که تا حالا رو نکردیم رو ببینن بد میشه، یونتابال نگرانه که سو میگه من خودم درستش میکنم میره قصر پیش دائه سو و میکه جلوی این کاکات ! رو بگیر این چه حرکتیه ما تا حالا این همه به شما خدمت کردیم! دائه سو میگه من خودم پیگری میکنم


 

خلاصه طبق معمول و تکرار مکررات ، دائه سو یه چند تا داد سر یونگ پو میزنه و میگه هر بازرگانی باید از سیاست اطلاع داشته باشه تاکارو کاسبی اش بچرخه، اگه اینا جاسوسن پس همه عالی رتبه های ما که از سیاستمون خبر د ارن جاسوسن؟! این گند رو خودت بالا اوردی خودتم درستش میکنی

جومانگ میاد به قصر و اول ازهمه مادرش رو میبینه و میگه من از اوارگی مهاجران خیلی ناراحتم، میخوام کمکشون کنم از ظلم هان بیان بیرون و ارزوی پدرم محقق بشه و من بشم امید پیروزی اونا


 

ماری و هیوپ و اویی میرن خونه یون تابال ،سو که خیلی ناراحته اول از همه احوال جومانگ رو از اونا میپرسه


 

یونگ سوکه طبق معمول سر عشق و عاشقی سوسونو اذیتش میکنه بهش میگه خبر داری دائه سو اهنگر اورده که شمشیرهایی میسازن که نشکنه؟! سو سونو شصتش خبر دار میشه که دائه سو تو شهر هیون تو واسه این اومده بوده نه واسه معامله


ملکه هم از برادرش میخواد حالا که دائه سو این کار بزرگ رو کرده و مسابقه ای هم دیگه در کار نیست زودتر ولی عهد رو مشخص کنن


 

جومانگ میره پیش شاه....


 

شاه میگه تو اگرچه پسر هائه هستی اما من تورو بزرگ کردم و مثل پسرم هستی

جومانگ میگه من هیچ وقت نمیتونم محبت شما به خودم و مادرم رو چبران کنم اما هیچ وقت فراموشم نمیشه پدرم بیست سال در یه زندان بود و با ا ون وضع سوزناک مرد ، برادرام رو هرگز نمیبخشم


جومانگ که میره بیرون دائه سو رو میبینه ، دائه میگه حالا که برگشتی یه ذره فکر مملکت باش یللی تللی بسه دیگه، دائه سو از شاه اجازه حضور میخواد اما شاه اینقدر ناراحته که بهش اجازه نمیده


 

جومانگ یسره میره پیش مامی ، یوهوا بهش میگه تو م یدونی چرا وقتی قنداقی بودی اوردمت قصر؟ چون باید اول مثل پدرت نیرو و افراد داشته باشی تا بتونی کاری کنی وگرنه بدون نیرو کاری از دستت برنمیاد


 

جومانگ به یونتابال میگه که میخوام برگردم قصر ، یون میگه اگه بازم کاری داشتی تعارف نکن


سو هم در مورد دائه سو بهش هشدار میده

جومانگ به سه تا نخاله هم مژده میده که به زودی صداتون میکنم بیاین قصر


 

، جومانگ در حضور همه از اینکه یه مدت غیبش زده عذر میخواد، شاه هم بهش مقام رییس گارد رو میده


 


 

بعد از جلسه ، شاه به جومانگ میگه این مسئولیتی که بهت دادم فقط واسه این نبود که از قصر و من محافظت کنی، بلکه تو باید دستورات منو بدونی که هیچ کس دیگه ای نمیدونه و باید ا وضاع قصر و افکار مردم رو بهم بگی


 

شاه میگه ، واسه این دائه سو رو مجازات نکردم که پسرم بود بلکه واسه این مجازاتش نکردم که مقصر اصلی منم و نتونستم از اون محافظت کنم پس تو هم دیکه نسبت به برادرهات کینه نداشته باش!

نخست وزیر هم که غیر از موش دوندن بین شاهزاده ها کاری نمیکنه به دائه سومیگه ،گول نخوری! این بابات میخواد جومانگ بشه مامور دستوراتش ، رییس گارد شدن بهونه ست


ملکه وقتی حکم شاه رو میفهمه ، کفرش در میاد و به برادرش میگه:مگه ما اینجا نون مفت داریم، نمیفهمی این پستی که شاه بهش داده چقدر مهمه؟! یالا زودتر برو ولیعهد رو معلوم کن

جومانگ با لباس جدیدش میره پیش مامی و یوهوا بهش میکه حواست باشه این پستی که شاه بهت داده یعنی چی و واسه چی بهت داده!

 
 

یونگ پو سرراه جومانگ ظاهر میشه و مثل یه منگول خوب و مهربون میگه کجایی بابا، تبریک میگم بیا بریم با هم یه چیزی بخوریم، کارت هم سخته ها، اگه کمکی چیزی خواستی بهم بگو، گذشته ها رو هم بی خیال !!! جومانگ که حالیشه چی به چیه فقط تشکر میکنه


 

یکی از محافظ ها به جومانگ میگه بقیه فکر میکنن چون اون سه تا به شما نزدیک بودن اوردیشون تو گروه واسه همین حرف و حدیث سرهم کرد

جومانگ میگه یه نفر با اویی بجنگه، اویی همون اول مغلوبش میکنه و همه انگشت به دهن میمونن، جومانگ میگه باید عرضه رزمی داشته باشین هر کی نداشته باشه میندازمش بیرون


خلاصه تا ا میتونه این بیچاره ها رو تو کوه و کمر تمرین مید

ه

جومانگ نقشه قصر رو به ا ون سه تا نشون میده و میگه خوب نگاه کنین که از سوراخ سمبه های قصر خبردار بشین در ضمن یه وقت از زیر زبونتون در نره هدف من چیه ! ماری میگه نارو یه چند روزه جاسوسی شما رو میکنه باید حالشو بگیرم


 

جومانگ میره کارگاه که موپالمو رو ببینه ، اما نگهبانه بهش میگه از صبح تا شب مشر...میخوره

جومانگ میره خونش ....موپالمو از ناراحتی گریه میکنه و میگه من میخوام از اینجا برم

جومانگ به اصرار راضی اش میکنه ومیگه تو باید برای کمک به من بری به شهر گیه رو

و از موسونگ هم میخواد که باهاش بره

موپالمو میره خونه یونتابال، عمه تا اینو میبینه میگه ترتیبی بدین که توی سفر موپالمو اتفاقی واسش نیفته!


موپالمو به یون میگه که من میرم گیه رو واسه کار ساخت سلاح ولی فکر نکنی واسه تو ، واسه خاطر شاهزاده دارم میرم

القصه دسته جمعی میرن شهر گیه رو ، و سوسونو میگه جلسه رییس ها رو تشکیل بدین میخوام برم منبر!

کارگاه رو به موپالمو نشون میدن

داد رییس ها درمیاد که خود رییس(یونتابال) کجاهست و انقدر تو بویو مونده که شده شهروند اونجا،

خلاصه گرد و خاک میکنن که سوسو میگه حرف دهنتون رو بفهمین من نماینده اش هستم، بابای من اونجا گردش که نمیره ، هیچ فکر کردین چرا تا حالا از همسایه ها بهتون حمله نشده

؟

واسه اینکه بابای من با شاه بویو ارتباط برقرار کرده و اونا از ما حمایت میکنن، درضمن اگه کسی واسه کارگاه دردسر درست کنه پدرش رو درمیاریم

یوهوا از سوریانگ میخواد که پیش بیینی که برای جومانگ شده بود رو به کسی نگه تا کار جومانگ تموم بشه و بعد از بویو بره ، اونم میگه من به کسی نمیگم اما این خواست خدا بود که جومانگ زودتر از بویو بره


 

یوهوا و شاه به تمرین جومانگ و محافظها نگاه میکنن که یوهوا درخواست ملاقات خصوصی میکنه



 

و به شاه میگه که حواست باشه ، اکه دائه سو روکردی ولی عهد از اینی که هستی تنها تر میشی

این ملکه و فک و فامیلهاش و کاهن تیکه پارت میکنن


 

جلسه وزیران تشکیل میشه و بعد از کلی بزن و بخور، فرماند همیگه من با ولیعهدی دائ سو مشکل ندارم

 اما به شاه وفت بدین، دایی شاهزاده عصبانی میشه و میگه اصلا خودم به شاه میگم


این حرف رو به شاه میگه و شاه هم میگه من هنوز باید فکر کنم، اب سردی روی همه وزیرها ریخته میشه

از در که میان بیرون ،دائه سو گریه کنون میاد و التماس روی التماس


 

که من چیکار کردم؟ و دیگه باید چیکار کنم؟ و چرا به من اعتماد نداری و از این ننه من غریبم بازی ها

و جومانگ مثل میر غضب نگاهش میکنه.....

 

  فروردبن ماه ، 1388
تماس با ما
 
تبلیغات
 

 

 

آمار کاربران
     
تبلیغات
 
 
 
پشتیبانی آنلاین
 


وضعيت ياهو وضعيت ياهو

 
 خلاصه ی قسمت ها
 

قسمت دوازدهم 12

قسمت سیزدهم 13

قسمت چهاردهم 14

قسمت پانزدهم 15

قسمت شانزدهم 16

قسمت هفدهم 17

قسمت هجدهم 18

قسمت نوزدهم 19

قسمت بیستم 20

قسمت بیست و یکم 21

قسمت بیست و دوم 22

قسمت بیست و سوم 23

قسمت بیست و چهارم 24

قسمت بیست و پنجم 25

قسمت بیست و ششم 26

قسمت بیست و هفتم 27

قسمت بیست و هشتم 28

قسمت بیست و نهم 29

قسمت سی ام 30

قسمت سی و یکم 31

قسمت سی و دوم 32

قسمت سی و سوم 33

قسمت سی و چهارم 34

قسمت سی و پنجم 35

قسمت سی و ششم 36

قسمت سی و هفتم 37

قسمت سی و هشتم 38

قسمت سی و نهم 39

قسمت چهلم 40

قسمت چهل و یکم 41

قسمت چهل و دوم 42

قسمت چهل و سوم 43

قسمت چهل و چهارم 44

قسمت چهل و پنجم 45

قسمت چهل و ششم 46

قسمت چهل و هفتم 47

قسمت چهل و هشتم 48

قسمت پنجاهم 50

قسمت پنجاه و یکم 51

قسمت پنجاه و دوم 52

قسمت پنجاه و سوم 53

قسمت پنجاه و چهارم 54

قسمت پنجاه و پنجم 55

 
جدیدترین بخشها
   
تبلیغات 4
 
 
 
لینک دوستان
 
 

 

 

     1386-1387 کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به سایت حامد خسروی می باشد.

POWERED & HOSTED BY jumong.ws

2008 - 2009 hamed khosravi site  (nimcat.net ).