وضعيت ياهو وضعيت ياهو



م

بخش فروشگاه سايت راه اندازي شد . براي مشاهده ي محصول و جزئيات آن بر روي تصوير مورد نظر كليك كنيد ضرر نمي كنيد

 

 

توي قسمت اول ديدين كه ساحره اومد گفت كه اين بچه نحس است و بايد بميرد  وبعد خودشو نفله كرد يوري هم جو گرفتش و ميخواست بچه رو بكشه ولي ديد كه عرضشو نداره پس بچه اش رو برميداره و مياد بيرون

اين دو تا هم از حمام آب گرم لذت ميبرند و درباره ي شاه يوري حرف ميزنن كه يكي ميادو بهشون ميگه كه ساحره مرده .آي ميخوره توپرشون.مياد بيرون و ميگه كه مسدود شدن راه هاي معبد به دردمون ميخوره

از اين طرف هم هرچي از شاه ميپرسن توي معبد چه اتفافي افتاد لام تا كام حرف نميزنه

شب اقاي امپراطور با يك كابوس از خواب بيدار ميشن و بيرون ميادو ميبينن كه .(.به به نشانه هاي شوم دارن پديدار ميشن ).كلي جنازه ي كلاغ روي زمين افتاده

شاهزاده هميونگ ميره تا به بقيه ي جاها سر بزنه و ميبينه كه به جز كلاغ ها خيلي از حيوون هاي ديگه هم مرده اند تازه توي چاه ها هم پر ازخونه

 

همه ي مردم فكر ميكردند كه اين نشانه ها مجازاتي از طرف خدايانه واي طي كالبرد شكافي از يكي دوتا از اين كلاغا مشخص شد كه او نا به خاطر خوردن جو هاي مخلوط ارسنيك مردن وتنهاقبيله ي بيريو از اين سم ها دارند 

توهمين فرست سانگا ميره پيش يوري تا از زير زبونش بكشه كه ساحره درباره ي شاهزاده كوچولو چيگفته كه يكي باعجله مياد و به امپراطور ميگه كه زنت از هوش رفته شاه هم به سرعت خودشو به اتاق بانو ميرسونه

اما ديگه كار از كار گذشته و ملكه امپراطور رو با 3تا بچه ي قد ونيم قد تنهاميزاره

بالاخره امپراطور در جمع تمام روئساي قبايل چيزي رو كه ساحره  گفته بود رو باز گو ميكنه و تصميم ميگيره كه خودش شاهزاده رو بكشه اون حتي به حرف هاي پسرش هم گوش نميكنه و دستورميده كه اونو زنداني كنند

سيريو خواهر شاهزاده كو چولو موقعه خداحافظي از برادرش گردنبندشو به اون ميده كه اگه روزي همديگهرو ديدن از روي گردنبند بشناسدش

مراسم شروع ميشه امپراطورجلو ي همه ي مردم  بچه رو توي جعبه ميزاره و شمشير رو محكم توي جعبه فرو مي كنه و خون از زير جعبه جاري ميشه

بعد كه همه ي مردم ميرن شاه بايك عده ميرن نگهبانان رو بيهوش مي كنن و بچه رو صحيح و سالم ميارن بيرون شاه تو يك جاي مخفي با هميونگ قرار ميزاره و بچه رو به اون ميده و ميگه كه موه يول از اين به بعد مرده  اونو به جلبان  ببر وبه خوانواده اي بي اصل و نصب بده تا پاش به قصر باز نشه 

هميونگ هم بچه رو بر ميداره و اونو به يك غار ميبره كه معبد جومونگه و اونو به دختري به اسم هاي آپ ميده  و ميره

از اون روز حدود 20سال گذشته ومهيول بزرگ شده اون توي همون غار زندگي مي كنه وروي ديوار ها نقاشي ميكشه   باغورباغه ها مسابقه ميده شرت بندي ميكنه و پول خوبي به دست مياره  

اين چند نفر هم كه توي شرط بندي باختن به موه يول و مارو حمله ميكنند پول هاشون و گردنبند موه يول رو ميگيرند موه يول هم با اونا در گير ميشه و حسابي كتك مي خورند تااين كه هاي آپ ميرسه و تجاتشون ميده و بر ميگردن به غار

توي غار هاي آپ اونها رو تنبيه ميكنه و بهشون ميگه كساني كه گناه ميكنند لياقت نقاشي كشيدن روي ديوار هاي معبد جومونگ رو نداره

موه يول هم به اون گفت كه اگه من شايستگي نقاشي كشيدن رو ندارم پس بذارين از اين جابرم اما هاي آپ  دستور ميده اونا رو زنداني كنند اما موه يول به راحتي اززندان فرار كنه ولي وقتي به در خرو جي غار ميرسه چند نفر رو ميبينن كه وارد غار شدند

بعد از ديدن اين صحنه موه يول و مارو پيش رئيس تزيينات(هاي آپ) ميرن تا اونو هم از آمدن افراد بيگانه باخبر كنند هاي آپ نامه اي به مارو مي ده ازش ميخواد كه نامه رو به شاهزاده هميونگ برسونه و خودش به غار ميره  و به موهيول ميگه كه همين جه بمونه و بيرون نره

توي غار با اشباح سياه در گير مي شه اما چون تعدادشون زياد بود تنوست اونا رو شكست بده و گير مي افته موه يول هم كه اصلا بيرون نيومده مي خواد كمك هاي آپ كنه كه هر دو باهم گير مي  افتن

 
 


                    

           

اين قالب توسط سايت نيمكت طراحي شده است

www.nimcat.net