وضعيت ياهو وضعيت ياهو



بخش فروشگاه سايت راه اندازي شد . براي مشاهده ي محصول و جزئيات آن بر روي تصوير مورد نظر كليك كنيد ضرر نمي كنيد

 

 

 
اغاز دلشوره ها وبدبختی ها...

سردار تنهای ما ،تازه به فکر افتاده شری رو که به پا کرده چطوری جبران کنه وچطور این اب ریخته رو چمع کنه که بهش خبر میدن یکی از پناهنده ها که توی جنگ باهاشون بوده موقع فرار زخمی شده

جومانگ شخصا میره دیدنش ومیگه اگه میشه ، مردنتو عقب بنداز که خیلی کار داریم و من میخوام شما رو از مرز رد کنم ،پیرمرده میگه دیکه وقت گرفتم و نمیشه و ما رفتنی هستیم و خدا بیامرزه باباتو ، مثل یه سیب و یه کارد که از وسط دوتاتون رو نصف کرده باشن

کاهن قصر هم که جز خوردن وخوابیدن و مو پیچیدن کاری بلد نیست، و از قدیم وندیم گفتن کچل را گر دوا بودی سرخود مرهم نمودی ،هر از گاهی مخ ملکه رو میگیره کار ،که فلان چیز واسه دائه سو تهدیده و فلان کس رو سرشو زیر اب کنین و از این اراجیف

این بار هم میگه این پرنده سه پا که نماد هانه موسو بوده ،دوباره سرو کله اش پیدا شده و این بار تو وجود ننگین جومانگه ، این جونور اگه پا بگیره هممون بدبخت میشیم و روزگار دائه سو هم سیاه میشه 

مارمولک بزرگ فکر میکنه که چطور دائه سو رو راضی کنه که جومانک واسش نقشه داره!


جومانگ ترتیب رفتن رو میده و کم کم همه رو اماده میکنه توی این اثنا مادرش هم بهش میگه که نمیتونه شاه رو ول کنه وبیاد،اما یه جاسوس نیم وجبی هم هست که زاغ سیاه جومانگ رو چوب میزنه و جومانگ مچش رو میگیره و اون روی بخت النحسشو بهش نشون میده

بعد هم به سولان میگه یا جلوی این نوچه ات رو میگیری یا دفعه بعد به جرم جاسوسی میکشمش

سولان که از اینکار جومانگ ناراحت میشسه، به محافظش دستور میده بازم مراقبش باش واین بار اگه ببیندت خودم پوستتو میکنم

ملکه نمیتونه دائه سو رو مجاب کنه و از اون ور هم یوهوا مخ یه سویا رو میزنه که مراقب پسرم باش، شبها حتما ساعت نه بخوابه و اذیتش نکن و این میخواد مملکت بسازه و هواشو داشته باش و از این سفارشهای مادرانه

و دائه سو سرزده سرو کله اش پیدا میشه و گیر میده که تو خیلی خسته ای و به جای تو میخوام بگم نارو پناهنده ها رو ببره ،جومانگ هم که میبینه اصرار کردن فقط دائه سو رو مشکوک میکنه ، قبول میکنه

جومانگ به باباش میگه یه بهونه ای پیدا کنین که فعلا خربزه ابه وشاید دائه سو دستمون روخونده

برو بچ خوشحال هم هنوز هیچی نشده و اسب پیش کشی رو نیاوردن ،میرن بین کوه و کمر یه جا واسه زندگی پناهنده ها پیدا میکنن

یونگ پوی ننه مرده هم به عنوان گروگان وارد هیون تو میشه وعین برج زهر مار وارد شهر میشه

سوسونو هم که مسئولیت گیه رو خفش کرده ،دنباله راه حلیه که بتونه از شر سانگ خلاص بشه و مجبور نباشه یه عالمه مالیات به بویو بده

واسه همین با اون فرمانده ای که قبلا باهم به کشور گوسان رفتن و نمک اوردن صحبت میکنه که نمک بویو رو قطع کنه ،فرمانده هم قبول میکنه

اما سوسونو که معرفت سرش میشه ، شوهرش رو میفرسته(دقت کنین که خودش نمیره شوهرشو میفرسته)

و پیغام میده که چون ما باهم نمک کشور گوسان رو کشف کردیم اجازه تورو لازم داریم واسه اینکه نمک رو به بویو قطع کنیم ،جومانگ هم که از خدا خوسته و دنبال بهونه میگرده میگه هر کاری دوست دارین بکنین


یومیول هم دیگه بیشتر از این توی گیه رو بند نمیشه و میخواد به جومانگ ملحق بشه، یونتابال خیلی از رفتنش ناراحت میشه

شاه واسه بهونه پیدا کردن ،یه نقشه میکشه و به دائه سو میگه یوهوا واسه مراقبت کردن از من مریض شده و دکتر گفته باید بره چشمه اب گرم (همون سوناو جکوزی خودمون)تا خوب بشه منم میخوام باهاش برم

تا ملکه ایننو میشنوه جیغ و داد و فریاد رو میذاره روش که نه ، نذار برن اینانقشه کشیدن ، تو نمیفهمی و ازاین حرفها

بالاخره با هزار کش و قوس دائه سو قبول میکنه


    جونم براتون بگه که لحظه خداحافظی مادر و جومانگ هم دیدنیه، مادرش میگه از اینجا که رفتی به پشت سرت هم نگاه نکن و مار وبیخیال شو و یادت باشه که فقط زمانی ازت راضی ام که به هدفت برسی
جومانگ به مادرش احترام سانایورایی میذاره و اماده رفتن میشن ، نارو شاه ویوهوا رو میبره....

جومانگ هم  زنشو اماده رفتن میکنه و بهش میگه ما که رفتیم تو با موپالمو بیا پیشمون


 

همه چیز به کمک جومانگ میاد، و نرسوندن نمک به بویو دائه سو رو نگران میکنه دائه سو از جومانگ میخواد ارتش رو ببره به گوسان ببینه اونجا چه خبره

جومانگ هم فرتی لباس جنگ میپوشه و راه میفته، توی اردوگاه پناهنده ها فرماندشون حاضر نمیشه پناهنده ها رو به جومانگ بده و میگه قرار بوده نارو بیاد جومانگ که چاره ای نداره در جا طرف رو میکشه ونفس کش میطلبه


 


                    

           

اين قالب توسط سايت نيمكت طراحي شده است

www.nimcat.net