وضعيت ياهو وضعيت ياهو



بخش فروشگاه سايت راه اندازي شد . براي مشاهده ي محصول و جزئيات آن بر روي تصوير مورد نظر كليك كنيد ضرر نمي كنيد

 

 

 
ملکه به هر کلکی که هست کلفتش رو میفرسته زندان سراغ تسو تا ببینه اوضاع و احوال چطوریه
کلفته یه زیر میزی به نگهبانه میده و به هزار عشوه و ناز به تسو میگه که خبرداری جومونگ کباب شده اومده قصر؟

قیافه تسو بعد از شنیدن این خبراین شکلی میشه


ملکه وقتی می فهمه تسو از شنیدن این خبر چه حالی شده کلی اشک میریزه که ای وای که یه پسرم دیونه و خل و چل شد یکیش هم فراری

تسو هر چی تو زندان دادو بیداد میکنه نگهبان نمیذاره بیاد بیرون
جومونگ خصوصی شاه رو میبینه و شاه ازش میخواد ارتش دامول رو کنار بذاره

جومونگ با شک و تردید از پدرش مهلت میخوادتافکر کنه
و اما وزیر اعطم که الان به همه چی توی قصر مسلطه ژنرال رو خبر میکنه و واسه جون جومانگ نقشه میکشه

  ژنرال واکنش نشون میده اما وزیر میگه یه ذره عاقل باش وبفهم!ارتش دامول واسه بویو خطر داره اگه لازم بشه باید این جومونگ رو سر به نیستش کنیم


جومونگ بی خبر از همه جا به یاد بابای خدا بیامرزش مییفته و بعد هم واسه دیدن مامان جونش راهی قصرش میشه


یومیول هم توی کلبه درویش وار خودش مشغول مکاشفه و مراقبه هست که یه دفعه حالی به حالی مشه
نوچه هاش میگن چه خبره؟؟ یومیول میگه که جون جومونگ در خطره


تا اینکه اون نوچه که از همه کوچکتره و به ظاهر قویتره میکه شما فعلا مراقب خودت باش که من سایه مرگ رو بالای سرت می بینم


    جومونگ زن و مادرش رو می بینه،مامانش توی این هاگیر و اگیر میگه بچه ات چند روزه لگد میزنه!!

حتما یه پدر سوخته ای هست لنگه خودت و مثلا یه سویا هم از خجالت سرشو میندازه پایین!

 و اما...
وزیر اعظم روی مخ شاه کار میکنه که یا از شر این جومونگ خلاص شو یا مجبورش کن اینجا بمونه ،شاه میگه من بهش پیشنهاد کردم باید ببینیم اون چی میگه



وزیر میگه هر چی شر هست زیر سر این یومیول کباب شده است من کلکش رو میکنم
یوهوا از جومونگ میخواد که الکی الکی خودش رو مسخره دست شاه نکنه و به هدف خودش و باباش فکر کنه
یه شب که کاهن مشغول اکتشافات سماوی هست هر چی ادمکشه به اردوگاه ارتش دامول حمله میکنه و اونو کت بسته می برن
  

 موپالمو وقتی خبردار میشه راه میفته به سمت بویو تا به جومونگ خبر بده


همراهان جومونگ بی خبر از همه جا مشغول عیش و نوشند که ژنرال هیوک به افسر سونگ چی خبر  میده یه لحظه هم چشم از جومونگ و دار و دسته اش برندار


اون شب هیچکس نمیخوابه جومونگ هم حسابی فکر میکنه و فردا صبح به مادرش میگه که من می خوام روی هدفم بمونم و به ارزوی پدرم برسم
  

 یونگ پوی اواره هم که گرسنه و تشنه تو خیابونها ول میگرده بالاخره دل رو میسپاره به دریا و تصمیم میگیره که بره قصر ،یا کشته میشه یا اینکه زنده میمونه


توی همین حین،سوسونو و باباش هم که میفهمن شاه دوباره به تخت نشسته میرن قصرتا بلکه اونو ببینند
اما وزیر اعظم نمیذاره و یونتابال به سو میگه که معلومه که الان تو قصرهمه جی زیر دست وزیر هست نه شاه
سو وفتی راه رفتن جومونگ با زنش رو می بینه اشک از چشمهاش سرازیر میشه


  

یونگ پو توی خیابون به گدایی افتاده بود که تصمیم گرفت به این خفت ها پایان بده و برگرده قصر


واسه همین توی راه رفتنش نخست وزیر بهش میفهمونه که همه این اتیش ها زیر سر خود منه و سعی نکن با من یکی چپ بیفتی

شاه از یونگ پو استقبال میکنه و بهش میگه خوب شد اومدی چون برای تو پست های مهمی رو در نظر گرفتم

یونگ پو شاد و شنگو ل از پیش باباش میاد بیرون که جومونگ رو می بینه و بهش میگه بیا با همدیگه خراب کاری هایی که این تسو به راه انداخته رو درست کنیم

جومونگ میگه بعد از پدرم میام پیش تو

خلاصه جومونگ به شاه میگه نمیتونم به خاطر خودم و امنیتم واینده ام اون کسایی که به من اعتماد کردم رو ول کنم..

شاه میگه اگه برگردی هر جی دارم بهت میدم اما بازم جومونگ قبول نمیکنه

به خاظر همین نخست وزیر رای نهایی رو به ژنرال هیوک اعلام میکنه و مقدمات کشتن جومونگ ،مخفیانه و بی سر و صدا وخودسرانه،انجام میشه

توی این اثنا هم سونگ یانگ که از خروج سو و یون تابال خبردار شده به بویو میره وبهشون میگه فکر نکنین که الان که تسو افتاده زندون من قدرتم رو از دست دادم یالا گورتون رو از اینجا گم کنین

به این ترتیب اخرین امید سو و بابا ش از بین میره و با خفت بررمی گردن گیه رو

سربازها واسه کشتن جومونگ و سربازهاش اماده میشن و از اون طرف هم به موپالمو اجازه ورود به قصر رو نمیدن.

جومونگ راهی قصر مادرش میشه تا اون و همسرش رو ببینه که افسر سونگ با مرام بهش میگه میخوان شما رو بکشن هر چه زودتر فرار کنین

اما این خبر دیر به اونا میرسه و جومونگ و همراهانش یه گوشه ای از قصر گیر میفتن

همه شروع به مبارزه میکنن و این قسمت مبارزه تک تک افراد نمایش داده میشه

جومونگ و بقیه از پس سربازها بر میان تا اینکه یه دفعه یه گروه کماندار اونا رو احاطه میکنن

همه به جومونگ میگن که فرار کنه و به فکر اونا نباشه اما چومونگ ترجیح میده تسلیم بشه تا بقیه هم کشته نشن

دستور کشتن جومونگ صادر میشه

همین موقع افسر سونگ به شاه خبر میده که میخوان جومونگ رو یواشکی بکشنش

شاه میره پیش وزیر و میگه کی گفته سر خود این غلطها رو بکنی؟

وزیر باز دو دو تا چهار تا میکنه و سعی میکنه شاه رو قانع کنه که اگه جومونگ ارتش دامول رو از بین نبره اونو بکشه

یوهوا وقتی از ماجرا خبردار میشه میره سراع شاه و میخواد باهاش حرف بزنه

غافل از اینکه شاه بهش میگه اگه جومونگ ارتشش رو منحل نکنه دشمن من میشه!!

یوهوا ازتعجب شاخ درمیاره

شاه بالای سر زندانی های جدید ظاهر میشه و بازم پیشنهادش رو تکرار میکنه

اما جومونگ میگه اگه حتی همین الان تخت سلطنت رو هم بهم بدی من با ارتشم میمونم

شاه عصبانی میشه و دستورزندانی کردن جومونگ رو صادر میکنه

توی زندان همه عمیقا فکر میکنن....جومونگ سر دو راهی میمونه...

 


                    

           

اين قالب توسط سايت نيمكت طراحي شده است

www.nimcat.net